English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2848 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
coacher U مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bunter U توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
ablegate U مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
signal U علامت دادن
say the word <idiom> U علامت دادن
signaled U علامت دادن
To give a signal ( sign) . U علامت دادن
signalled U علامت دادن
starke U با شیپور علامت دادن
flag U باپرچم علامت دادن
flags U باپرچم علامت دادن
signalled U سیگنال علامت دادن
signal U سیگنال علامت دادن
signaled U سیگنال علامت دادن
active U هدف فعال خط مشی فعال
blinds U چشمک زدن علامت دادن
negation U تغییر دادن علامت یک عدد
blinded U چشمک زدن علامت دادن
denotes U علامت بودن معنی دادن
signaled U مخابره کردن علامت دادن
denote U علامت بودن معنی دادن
signalled U مخابره کردن علامت دادن
blind U چشمک زدن علامت دادن
signal U مخابره کردن علامت دادن
denoted U علامت بودن معنی دادن
hunting horn U بوق مخصوص علامت دادن به شکارچیان
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
waff U اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
burn notice U علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
marker U علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
markers U علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
symbol U اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
bugle call U علامت دادن به وسیله شیپور شیپور جمع
marker U دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers U دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
symbol U علامت ترسیمی علامت فرمولی
character U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
batsmen U توپزن
backstop U توپزن
batsman U توپزن
balking U خطای توپزن
battery U توپزن و توپگیر
baulking U خطای توپزن
baulked U خطای توپزن
batteries U توپزن و توپگیر
balks U خطای توپزن
balked U خطای توپزن
controlling U توپزن دقیق
control U توپزن دقیق
balk U خطای توپزن
banjo hitter U توپزن ضعیف
controls U توپزن دقیق
stonewaller U توپزن تدافعی
baulks U خطای توپزن
bingo U علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
dismisses U سوزاندن توپزن و اخراج او
fine leg U محل پشت سر توپزن
dismiss U سوزاندن توپزن و اخراج او
on drive U ضربه بسمت توپزن
stumps U سوزاندن توپزن کریکت
doubled up U توپزن 0001امتیازی فصل
doubled U توپزن 0001امتیازی فصل
stumping U سوزاندن توپزن کریکت
stumped U سوزاندن توپزن کریکت
stump U سوزاندن توپزن کریکت
defense U دفاع توپزن از میله ها
counts U تعداد امتیاز توپزن
ducks U اخراج توپزن بی امتیاز
duckings U اخراج توپزن بی امتیاز
ducked U اخراج توپزن بی امتیاز
duck U اخراج توپزن بی امتیاز
take a wicket U سوزاندن توپزن کریکت
counting U تعداد امتیاز توپزن
catcher U توپگیر پشت سر توپزن
dismissing U سوزاندن توپزن و اخراج او
ground U محل ایستادن توپزن
double U توپزن 0001امتیازی فصل
count U تعداد امتیاز توپزن
counted U تعداد امتیاز توپزن
out of one's ground U تجاوز توپزن از محل ایستادن
night-watchmen U توپزن پایان مسابقه کریکت
down U میله افتاده واخراج توپزن
ball U توپ دور از دسترس توپزن
night watchman U توپزن پایان مسابقه کریکت
handle the ball U دست زدن توپزن به توپ
leg hit U ضربه بسمت محدوده توپزن
blooper U پرتاب اهسته توپ به توپزن
complete game U یک بازی کامل از طرف توپزن
night-watchman U توپزن پایان مسابقه کریکت
beanball U توپی که هدف ان سر توپزن باشد
half century U 05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
fine U ضربه توپزن به پشت منطقه خود
coacher U یک از دو نفر توپزن تیم بیس بال
fined U ضربه توپزن به پشت منطقه خود
yorked U توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
dig in U جای پاکندن درزمین ازطرف توپزن
sillier U بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
comebacker U ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
silliest U بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
cleanup U توپزن چهارم که معمولا قوی است
bean U ضربه زدن به سر توپزن باپرتاب توپ
opener U هر کدام از دو توپزن اول بازی کریکت
finest U ضربه توپزن به پشت منطقه خود
third man U محل توپگیر دور از توپزن کریکت
skittle U سوزاندن چند توپزن به اسانی پشت سر هم
throw out U سوزاندن توپزن با ضربه به میلههای کریکت
beans U ضربه زدن به سر توپزن باپرتاب توپ
silly U بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
leg glance U ضربهای که توپ را مستقیما"به پشت توپزن می فرستد
take guard U وضع دفاعی توپزن جلو میلههای کریکت
square leg U محل بازیگر در ردیف توپزن وکمی دور از او
leg side U قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپزن
castle U میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
castles U میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
long off U موضع گرفتن در جلو توپزن ودور از او در یک طرف
late cut U ضربهای که توپ را به منطقه پشت توپزن می فرستد
cover point U محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
bowled U باختن توپزن در نتیجه انداختن میله افقی
inswinger U توپی که در هوا با انحنا به سوی توپزن می اید
send down U پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
called strick U پرتابی که از منطقه توپزن می گذرد ولی ضربه نمیخورد
pitches U بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch U بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
innings U نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
off spin U چرخش توپ که تغییر سمت نزدیک توپزن میدهد
steals U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steal U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
brush back U پرتاب توپ از بالا برای عقب راندن توپزن
leg before wicket U حرکت غیرمجاز توپزن در سدکردن راه توپ با پا یا بدن
leg break U بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
long on U موضه گرفتن در جلو توپزن ودور از او در طرف دیگر
leg theory U روش تهاجمی محاصره کردن توپزن در سمت محدوده او
popping crease U خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است
long hop U توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
leg before U ضربه خوردن به پا پیش ازمیله که باعث سوختن توپزن میشود
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
designated hitter U بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
outed U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
leg bye U امتیاز با دویدن در نتیجه خوردن توپ به بدن توپزن ومنحرف شدن ان
out- U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
go-ahead U فعال
up U فعال
snell U فعال
active U فعال
light foot U فعال
astir U فعال
commissioned <adj.> U فعال
efective U فعال
strenuous U فعال
operational U فعال
light footed U فعال
upping U فعال
smacking U فعال
energetic U فعال
upped U فعال
sthenic U فعال
smacker U فعال
active cell U سل فعال
bumpers U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
passives U غیر فعال
spiritous U فعال زنده
active U فعال کنشی
whip up <idiom> U فعال کردن
semiactive U نیمه فعال
trig U فعال سرحال
acting U فعال کاری
out of action U غیر فعال
come alive <idiom> U فعال ماندن
hot money U پول فعال
activation U فعال سازی
passive U غیر فعال
actinic rays U اشعه فعال
operating personnel U پرسنل فعال
activation U فعال کردن
optically active U فعال نوری
inactive U غیر فعال
spirituous U فعال سرزنده
activate U فعال کردن
activation barrier U سد فعال سازی
active cell U سلول فعال
cycle stock U موجودی فعال
activating U فعال کردن
active balance U مانده فعال
activates U فعال کردن
activated U فعال کردن
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1to take a spell at whell
1Poked back
1afterbody and a forebody; at least one activatable flow effector on the missile or aircraft afterbody;
4express, overexpression
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com